سروش و سروینسروش و سروین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

سروش و سروین دوقلوهای نازنینم

اولین دندان سروش لق شد

رویش اولین دندان دائمی سروش و لق شدن دندان شیری روز ۲ تیر ۹۳ بود... وقتی که به همراه بابا سعید رفته بودیم خرید و اقا سروش بستنی پیکوپیچ خرید و بعد از تموم شدن بستنی از درد دندن اظهار ناراحتی کرد و من هنگام بررسی متوجه لق بودن دندان دردناک شدم. تا الان هم که حدود ۱۰ روز می گذره هنوز نیافتاده. و ما منتظریم که بابا سعید از سفر بیاد (بابا سعید همون روز به سفر رفت)و ببینیم می تونه کاری کنه؟! چون از توان من که خارجه... اصلا دلشو ندارم که دندون .... بگذریم....  دنیای این روزای ما در رفت و امد به کلاس ها خلاصه شده و البته بازی در خانه و تایم حل تمرین و ..... ------------------------------------------------------- و دندون سروش بالاخره دیشب...
11 تير 1393

اولین دندان دائمی دخترم سروین

امروز ۲۸ خرداد ۹۳ بود که من رویش اولین دندان دائمی سروین ۶سال و ۱۶ روزه ام رو دیدم. قبل از شام وقتی داشت واسم شیرین زبونی می کرد و تمرین آوا شناسی میکرد، می گفت مامان اول اسم من و تو شبیه همه مثل خودمون که شبیه همیم... اصلا چطوره با هم دوقلو باشیم و غش غش می خندید، من ناگهان چشمم افتاد به جای خالی دندان نوزادی که موقع تولد روییده بود و در بیمارستان دراورده بودنش . دندان یک سمت چپ پایین. و جوانه ی دندان دائمی که از لثه بیرون زده رو دیدم، وکلی خوشحال شدم. این همون دندونی بود که واسش کلی نگران بودم و آدمای بی اطلاع کلی ترسونده بودنم و خدا رو شکر همه ی اون حرفا و دکتربازیا واهی بود و نظرات چند درصدی پزشکان درست، و خیالم راحت شد....  ...
29 خرداد 1393

واکسن ۶ سالگی

گلای قشنگ من دیروز صبح به همراه بابا سعید رفتیم واکسنتون و زدیم. الهی قربونتون برم که درد شو تحمل کردین و الان نزدیک ۴۸ ساعت که هنوز درد دستتون ساکت نشده و هنوز هم شاکی هستین. دیروز که به خونه اومدیم بعد از خوردن دارو و ابمیوه کارتون تماشا کردین البته در حالت درازکش و بعد هم نهار و باز دارو و کمی خواب و عصرانه و شام و .... و تب سروین همچنان ادامه داشت. و من بالاجبار و طبق روال تمام شب های ناخوش احوالی، تا ۵ صبح بیدار بودم و مراقب بودم که دمای بدن تنظیم اش بهم نخوره. و البته این فرصتی شد تا عکس های وبلاگ را اپلود کنم که حالا بماند با چه مکافاتی و تقریبا دوبار اینکار رو انجام دادم، مثل نوشتن این پست. یک بار که تب ارسال در مرور گر وجود نداشت و ...
23 خرداد 1393

تولد شش سالگی

تولد تولد تولدتون مبارک عشق های من     یک سال دیگر هم گذشت و خاطراتش برامون باقی موند، خاطرات شادی ها و موفقیتها و تلاش هامون برای رسیدن به هدف مطلوب و البته گاهی ناخوش احوالی ها و سرعت گیرها در مسیر زندگیمون. که همشون باهم شدن خاطرات ۶ سالگی سروش و سروین عزیزم. ششمین سال زندگیتون سال ورودتون به نظام رسمی آموزش کشور بود، و شکر خدا مشکل خاصی نداشتیم و تقریبا راحت رو روال افتادیم. امیدوارم ۱۲ سال دیگه ای که در آموزش پیش رو دارین ، سهل وهمراه با موفقیت باشه.   عزیزای دلم تولد امسالتون رو به دلایلی که تو پستهای قبل نوشتم در شمال گرفتیم که تجربه ی متفاوتی بود توی تولدامون. این هم کیک سرو...
19 خرداد 1393

روزگار بهاری ما

گلای من بهار امسال ما تا  الان اینگونه گذشت با دوستامون رفتیم تاتر عروسکی بقیه ی ماجرا در ادامه ی مطلب   چند عکس زیبا از گشت و گذار بهاری مون عروسی پارک با دوستامون. البته اینقدر با دوستامون پارک می ریم که دیگه عکس و ثبت همه ی لحظه هامون از حوصله خارجه ولی هر از گاهی یه عکسهایی هم می اندازیم شهربازی با دوستامون اینم یه نی نیه ناز که تازه به دنیا اومده و هنوز یه ماهش نبود، نگار کوچولو روز معلم و قدر دانی از معلمای خوبمون که البته فقط با یکیشون عکس انداختیم، خانوم طوفان پو...
19 ارديبهشت 1393

نمایشگاه کتاب ۹۳

امروز یعنی پنجشنبه صبح من و سروش و سروین با هم به نمایشگاه کتاب رفتیم. قافل از اینکه ماشینمون زوجه و نمایشگاه در محدوده ی زوج و فرد . خلاصه در محدوده بودیم و وسط ترافیک که با دیدن پلیسی در حال جریمه ی ماشین پارک شده ای با پلاک زوج ، یهو یادمون افتاد ولی راه پس و پیش نداشتیم ، لاجرم دست به دامن خداشدیم و با سروش و سروین دعا می کردیم که پلیس نبینتمون. چون پلیس که نمی دونه ما واقعا حواسمون نبود و بخاطر قانون شکنی جریمه میشدیم ولی خدا می دونست .که شکر خدا به خیر هم گذشت. هرسال من به تنهایی به نمایشگاه می رفتم و امسال سروش و سروین  برای اولین بار بود که نمایشگاه کتاب رو می دیدن و خودشون کتاب انتخاب کردن. سروش و سروین در حال بررسی و انت...
19 ارديبهشت 1393

نوروز ۹۳

گلای من سلام.... خاطرات نوروز 93 مونو با یه کم تاخیر می نویسم اونم بدلایل مشغله ی زیاد، انتخاب مدرسه ، کلاس های تابستانی و برنامه های تفریحی سروش و سروین و دوستان که حقیقتا وقت گیره و.... و البته کمی مشکلات الکترونیکی که خدارو شکر حل شد.  و اما نوروز امسال ما که در ساحل زیبای خزر سپری شد. روز اول سال عازم سفر شدیم و از بدو ورود شما با خاله جونیا رفتین لب دریا و شن بازی و جمع آوری سنگ های رنگی و گوش ماهی های خاص. بعد هم من به شما پیوستم و این عکس ها و لحظه ها به ثبت رسید. و بعد مامانی و دایی جون هم به جمعمون اضافه شدند.   اینجا هم سروش و سروین و جوجو.   اینجا هم میدان شهدای ساریه که نوروز و سنت زیبای هفت سین زینت...
19 ارديبهشت 1393