سروش و سروین دوقلوهای نازنینم

سروش و سروین در حال تماشای کارتون آبان 89  اینجا دو سال و نیم تونه سروین در عروسی آبان ماه ...

سروش و سروینم، مدتیه که بجز لگو با فوم هم اشکال متفاوتی خلق می کنید که جدیدترین اش رو براتون میذارم. در ٥ بهمن ٩١ شنل برای تیگر  این هم عینکی از فوم برای تیگر ...

(این عکس ها در روز 6 بهمن ماه 91 گرفته شده) اول یه عکس از سروش و سروین نازم وبعد هم سروشی پر انرژی من که تند لباس پوشیدی که عکس بندازی ولی بلیزتو برعکس پوشیدی و این هم شال کلاهی که مامان با عشق برای نفسش ، سروش وسروینش بافته  واین هم سروش نازم که فیگور گرفته البته کلاه و شال های دیگه ای هم براتون بافتم که بعدا عکس هاشو براتون میذارم. ...

سروش و سروین عزیزم که 3 ساله هستین و در استخر بادی تون آب بازی میکنید. خردادماهه ولی هوا برای اب بازی گرم و مناسبه. و این هم خمیربازی و اشکال زیبایی که سه تاییمون باهم ساختیم. و این هم سروین خانومی در حال خمیربازی ...

                  تولدتون مبارک     صبح روز 12 خرداد باهم رفتیم سرزمین عجایب و شما کلی بازی کردین. همونجا هم نهار خوردیمو بعد صورتتون رو نقاشی کردییم و بعد باز هم بازی. عصر که شد برگشتیم خونه. آخه مهمون داشتیم. برای تولدتون.  سروش و سروین در سرزمین عجایب این هم میز شام تولد سروش و سروین. ...

عزیزای دلم این کیک دو سالگیتونه این هم تنها عکس دو نفره تونه الهی 102 ساله بشین   ...

سروین در 5 ماه و 5 روزگی وقتی که هنوز حرکت نمیکردی      سروش در 5ماه و 5 روزگی سروشم وقتی 6 ماهه بودی و عروسکت سامان که مامان برات بافته بود از خودت بزرگتر بود   سروش و سروین 8 ماهه سروش در 25 بهمن. که فقط 2-3 بار سوار رورواکت شدی اون هم فقط برای بازی با وسایل روی برد و فقط یک روز برات تازگی داشت   سروین عزیزم در 27 بهمن که تو هم از رورواک خوشت نیومد .اخه توش احساس محدودیت میکردی و دوست داشتی رو زمین به همه جا سرک بکشی و دنیای کوچک و قشنگت رو کشف کنی  سروش 9 ماهه عزیزم که تاب رو خیلی دوست داشتی برای بازی و البته خواب   ...

سروین 12 روز قبل از تولد یک سالگی سروش مامان که همیشه یه جایی قایم شده و باید دنبالش بگردیم... سروین موزیسین مامان سروش همیشه مهربونمون بازم سروشی که قایم شده سروش سروین یک سال و نیمه ، نینی میشوند 8/88 سروش و سروین آماده شدن که بریم مهمونی ولی یادم نیست کجا ... ...

سروش و سروین عزیزم بعد از چهار سال و هفت ماه و ١٨ روز که از تولدتون میگذره کم کم دارم وقت می کنم به کارهایی به غیر از کارهای شخصی تون بپردازم. و از امروز می خوام عکس ها و خاطراتتون رو براتون ثبت کنم. البته به گذشته هم گریزی می زنم و خاطراتتون رو براتون می نویسم. به این امید که وقتی بزرگ شدین با یادآوری خاطرات ،لحظه های ناب کودکیتون رو حس کنید. دوستتون دارم. مامان