سروش و سروینسروش و سروین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

سروش و سروین دوقلوهای نازنینم

سرعین و چالوس مرداد 92 و ....

گلای قشنگم سلام. پس از مکثی به نسبت طولانی اومدم سر وقت وبلاگ و ثبت خاطرات. اول از همه می خوام از ته دلم یه آرزوی بزرگ کنم، اون هم اینکه هیچ بچه ای هیچ وقت دچار بیماری جدی یا نسبتا جدی هم حتی نشه. البته می دونم که دعای خیلی بزرگی دارم که با محاسبات دنیایی ما شاید 100% عملی نباشه ولی خدای من خیلی بزرگتر از دعامه و من امیدوار به قدرتش و اراده ش.و از خدای بزرگ و مهربون می خوام که به واسطه ی بزرگی و مهربونیش همه ی مریض ها رو ، مخصوصا کوچولوهای بیمار رو شفای عاجل بده . آمین الآن که دارم می نویسم خوشحالم و خدا رو شاکر که گوش سروش عزیزم بدون نیاز به دخالات پزشکی خاص کاملا خوب شده و خیال ما هم آسوده. آخه چند روز قبل از...
28 شهريور 1392

تابستان 92

تابستان امسال ما در کلاس های مونته سوری و شنا گذشت. تابستانی گرم و پر تکاپو...... سروین در پلی هوس وقتی که سروش توی استخره.... سروش و سزوین در تعطیلات تابستانی و گردش های درون شهری   ...
30 مرداد 1392

گامی دیگر در جهت استقلال

امشب 12 تیر ماه 92 بعد از تنها یک روز آموزش ، سروش و سروین عزیزم ، به صورت مستقل و خودتون به تنهایی مسواک زدین. مبارکه عزیزانم. دوست داشتم این تاریخ رو براتون ثبت کنم . فکر می کنم وقتی که سالها و سالها از این تاریخ گذشت و توانایی هاتون بی شمار شد  با یاری خدای مهربون، اون موقع یادآوری این تاریخ براتون شیرین خواهد بود.  تو این پست می خوام چند تا از کارهاتون در توی خانه ی کودک رو هم بذارم. این اولین دکمه ای که سروین عزیزم در سن 5 سالگی دوختی  و این هم عکس های شما در خانه ی کودک واین هم عکسی از سروینم در خانه ی کودک سابقش و این هم دختر ناز من که حنابندون محسن جون لباس محلی پوشید و .... ...
12 تير 1392

سفر به نطنز و .... خرداد 92

عزیزای دلم  بعد از تولد شما چند روز تعطیل  بود و ما هم از فرصت استفاده کردیم و به همراه دوستامون رفتیم سفر. اولین توقف ما نیاسر بود که صبحانه خوردیم و شما هم بازی کردین و بعد هم آتشکده ی قدیمی نیاسر در مسیر به سمت آبشار نیاسر گلاب گیری در نیاسر در اینجا در دیگ های مسی بزرگ به نسبت خاصی گلبرگ های گل محمدی و آب قرار دارد که حرارت می بینند و بخار توسط لوله های باریکی به سمت کوزه هایی که در آب خنک قرار دارند هدایت میشود. و بخار در مجاورت خنکا تبدیل به مایع و همان گلاب می شود. زمان چیدن گلها قبل از طلوع آفتاب است. و بعد از نیاسر رفتیم قمصر و نهار خوردیم و بعد به باغ پرندگان رفتیم. البته بهتره بگیم باغ ...
2 تير 1392

تولد پنج سالگی

سلام گلای نازم. امروز جمعه 10 خرداد بود و خونه ی ما غوغا بود. که چون الآن دیروقته و ساعت 1 بامداد از روز شنبه است و من هم حسابی خسته  ام، در فرصت بعدی از امروز براتون می نویسم. و اما چیزی که باعث شد الآن این پست رو بسازم اینه که » من هر وقت به وبلاگتون سر می زنم یه سری هم به دوستان نینی وبلاگی مون می زنم و یه جورایی وابسته شدم که از احوالاتشون با خبر شم. اولین وبلاگی که سر زدم وبلاگ ملیکا جون بود. که به پستی برخوردم با این مضمون> "تولد دو فرشته ناز کوچولو     دوقلوهای ناز خاله،تولدتون پیشاپیش مبارک عسلهای خاله الهی در کمال سلامتی و شادی 100 ساله شوید     [ شنبه 11 / 3 / 1392 ]...
12 خرداد 1392

جشن شاپرکها(از کرم ابریشم تا پروانه 4)

امروز شنبه 11 خرداد جشن شاپرک ها بود و ما پیله ها و پروانه هامون رو بردیم تا به طبیعت برگردن. (بگذریم که من ناراحت بودم و دلم نمی خواست ببرمشون ولی کلی خودم رو نگه داشتم تا این حسم رو به شما منتقل نکنم. تازه یه شاپرک رو هم نگه داشتم و چند تا پیله هم برای یادگاری برای خودمون نگه داشتم. ) پروانه های ناز و قشنگمون، زندگی کوتاه و پرباری دارین و ما از شما کلی درس گرفتیم. درس تلاش، هرچند که فرصت و مجال برای زندگی اندک باشد. درس سختکوشی، حتی با جثه ای نحیف  و .......... دنیای بودنمون کوتاه ، کوچک و فانی است. خدایا کمکمون کن که این اندک مجال را آنقدر جدی نگیریم که فرصت زندگی را از دست بدهیم و هم این اندک مجال را به اندک بودنش بر با...
12 خرداد 1392

از کرم ابریشم تا پروانه 3

و بالاخره شاپرک های زیبای ما از پیله اومدن بیرون. برای شرکت تو مسابقه باید 10 تا از پیله های درشت و سالم رو خشک می کردیم و می فرستادیم برای مسابقه. ولی ما دلمون نیومد که بعضی از شاپرک هامون رو بکشیم و امسال گذاشتیمشون پروانه بشن و برای هر کدومشون یه جشن کوچولو گرفتیم و پروانه شدنشون رو بهشون تبریک گفتیم.  اولین شاپرکمون 31 اردیبهشت از پیله خارج شد و این هم تخم های کرم ابریشم که تا سال آینده و بهار و رویش برگ های توت ما منتظر به دنیا اومدنشون می مونیم. و اما سروش و سروین من که به مامانشون کمک می کنن و برای جشن تولدشون نخود سبز پاک می کنن. الهی مامان قربونتون بره که بزرگ شدین و بهم کمک می کنین. ...
7 خرداد 1392

روز پدر

امروز سوم خرداد روز پدر بود  و هدیه ی گلهای زندگیمون به بابای خوبشون. هدیه ی سروشی به بابا و یادگاری سروین جونی البته اینها هدیه های عزیزانمون بود که خودتون و البته با کمک مربی مهد آماده کرده بودین و من هم برای هر کدومشون یک هدیه گرفتم که به بابا بدین و گلای من هم با کلی ذوق با اون دستای کوچولوتون به بابا سعید هدیه دادین و روز پدر رو بهش تبریک گفتین. و بعد از ظهر هم رفتیم باغ پرندگان که خیلی بهتون خوش گذشت و وقتی برگشتیم خونه شام  خوردیم و بلافاصله خوابیدین. آخه خیلی پیاده روی کرده بودیم و حسابی خسته بودین.  ...
3 خرداد 1392