هفته اول و خاطرات ما در خانه ی کودک
عسلای من این رو بگم که پارسال شما بعد از تعطیلات عید به مهد رفتین ، اولش قابل باور نبود چون خیلی راحت رفتین سر کلاس و وفتی من ظهر می آمدم دنبالتون با من نمی اومدین می خواستین نهار اونجا باشین و بعدش هم با صف دوباره می رفتین به کلاس می گفتین مامان دیرتر بیا دنبالمون.ولی بعد از یک ماه که نمی دونم چه بر شما گذشته بود کم کم آوای نرفتن سر دادین و بعد هم اجتناب شدید از رفتن به مهد. خلاصه زمستون شما رو جایی نفرستادم که فراموش کنید آنچه شما رو آزرده کرده بود. البته ناگفته نماند که تو خونه به شما بیشتر از مهد خوش می گذشت و دامنه ی اختیاراتتون وسیعتر بود و این خودش می تونست دلیلی باشه برای میل به خانه ماندن.
واما امسال روز اول من توی طبقه ای که مخصوص ٤تا ٥ ساله هاست نشستم و شما از داخل اتاق من رو می دیدین.
روز دوم صبح با شما به پلی هوس اومدم که دیدم شما به من چسبیدین و بازی نمی کنین. به پیشنهاد مربی تون از اتاف بیرون رفتم ولی وااااااااااااااای شما گریه می کردین اونم چه گریه ای.که من از پشت در صدا تون زدم که من همین پشت نشستم و کمتر از ١ دقیقه گریه تون قطع شد. آخه شما جمع و بازی رو دوست دارین ولی نمی دونم چی بر شما گذشته که اینقدر بدون من احساس نا امنی می کردین.
اون روز تا ظهر من تو دفتر نشستم، ولی خدا رو شکر شما گریه و بی تابی نکردین. و از معلمتون یه جایزه گرفتین که فرشته ی مهربون براتون آورده بود.(البته خودم براتون خریده بودم ) و روز سوم هم تو دفتر تمام روز رو نشستم که خدا رو شکر شما اصلا ناراحتی نکردین و مربی تون ازتون خیلی تعریف کرد ،خصوصا مربی زبانتون که خیلی باهوشین و کلمات بیشتری که بلدین رو هم به معلمتون می گید و از این حرفا.
سخن کوتاه کنم خدا رو شکر زود به حالت اولتون برگشتین و رو روال افتادین.امیدوارم تا پایان دوران تحصیلتون از ریل اعتدال خارج نشین و مصمم و پویا به علم اندوزی بپردازین.
گلای من می خوام براتون چند تا عکس از کارهاتون توی خانه ی کودک بذارم تا یادگاری براتون بمونه. آخه نگهداری همه ی اینا از الان تا.... سال های بالای تحصیلی تون کار سختیه ولی اینجا سالم تر و در دسترس تر اند.
اولین عکس از شما و کیف هاتون
این هم نمونه کار آقا سروشی
و شاهکارهای سروین خانومی
این هم که کار با گل ، هویج ساختین ولی موقع آوردن به خونه شکست
می چسونیمش
(گلای من در آخر بهتون بگم که تو این مدت هر جا که می ریم برای آزمون مدارس، همه جا توی تست ها پذیرفته شدین و بهون وقت مصاحبه با والدین میدن. الهی قربونتون برم که باهوشین. یکی از این مدارس وقتی گفتم که ٤-٥ روزه مهد می رین ، ممتحنشون گفتن که از بچه هایی که مهد رفتن توانا ترند و مطالب بیشتری رو بلدن. آخه عزیزای من از سه ماهگی باهاتون کتابای افزایش هوش نوزادان رو خیلی جدی کار می کردم، و بعد اسباب بازی های هوشی و مهارتی و زمستان گذشته هم کتاب های حواستو جمع کن و کلی کتاب های سرگرمی دیگه با هدف یادگیری مفاهیم پایه باهاتون کار کردم. دوستون دارم و از خدا صبر و انرژی و سلامتی و حوصله تقاضا می کنم برای صرف کردنشون در راه موفقیت شما.)
اردیبهشت 92