بارش برف و خانه ی برف گیر و منطقه ی برف خیز ما...
کلی عکس و خاطره داریم که تو اولین فرصت براتون می ذارم. الان باید براتون داستان بخونم و ..... لالا.....
چهارشنبه شب ساعت 9:45
----------------------------------------------------
بله از اول هفته بارش برف شروع شد و یکشنبه صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم همه جا پر از برفه و نمی شه ماشینو بیرون برد . یکشنبه رو خودمون تعطیل کردیم و اما دوشنبه که تعطیل بود تا آخر هفته و ما دو نوبت برف بازی کردیم، روز دوشنبه و پنجشنبه.... . که البته برف بازی پنجشنبه مون مفصل بود و خانوادگی رفتیم برف بازی....
از تعطیلات و مشکلاتمون با اطلاع رسانی ها بگم که روز دوشنبه با سروشی رفتیم مدرسه که با دربهای بسته مواجه شدیم و گویا صبح اعلام کرده بودن تعطیلی روز را. مدرسه ی سروین جونی هم همینطور. رفت و برگشتی بی حاصل . ولی از روزهای بعد به لطف دوستای مهربونم و شبکه های اجتماعی به موقع با خبر شدیم. که اگه باخبر هم نمی شدیم نمی تونستیم بریم چرا که ماشینمون در انبوه برف مدفون شده بود.....
برف بازی دوشنبه: سروش و سروین و مامان و دایی جونی
سروش در پشت بام
و اما روز پنجشنبه و آدم برفی عظیم الجثه ی ما. هر جا بابا جونی وارد عمل میشه کارها تبدیل به شاهکار میشن....
سروین و سروش در حال کمک رسانی برای ساخت آدم برفی
بدن آدم برفیمون
سروشی من ابتکار به خرج میدهد....
و آدم برفی مون آماده شد....
و امروز سروشی من در حال کمک به بابا جونی برای بازسازی خانه.....
عسلای من این دیوار اتاق خوابتونه که قبلا تابتون اینجا نصب بود و با بزرگتر شدنتون و مستقل شدن و تاب بازی های بی امان ، دیوارتون تبدیل به یک اثر کوبیسم شد که داریم صافش می کنیم.....
جمعه ساعت 20