سروش و سروینسروش و سروین، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

سروش و سروین دوقلوهای نازنینم

گشت شبانه

گلای نازم الان که دارم می نویسم حدود ۶ روز از برنامه مون می گذره ولی شب خوب و خاطره انگیزی داشتیم. بابا سعید که شب دعوت بود و ما هم با دوستمون اروین جون و مامان مهربونش رفتیم و کلی خوش گذروندیم. هیچ فکر نمی کردم که تا دیروقت طول بکشه ولی شما از بازی دل نمی کندین و شام رو هم همونجا خوردیم و حدودای ساعت یک و نیم نیمه شب بود که به سمت خونه برگشتیم. شب خیلی خوبی بود و حسابی بهمون خوش گذشت اینقدر که آروین طفلک از خستگی نمی تونست رو پا بایسته و تو ماشین خوابش برد ولی سروشی همچنان اصرار داشت که بیشتر بمونیم و تمام مدت برگشت در حال قول گرفتن از من برای تکرار این شب به یادماندنی بود. در اولین فرصت عکس ها و توضیحات رو به پست اضافه می کنم. اینقدر این...
29 تير 1393

اولین دندان سروش لق شد

رویش اولین دندان دائمی سروش و لق شدن دندان شیری روز ۲ تیر ۹۳ بود... وقتی که به همراه بابا سعید رفته بودیم خرید و اقا سروش بستنی پیکوپیچ خرید و بعد از تموم شدن بستنی از درد دندن اظهار ناراحتی کرد و من هنگام بررسی متوجه لق بودن دندان دردناک شدم. تا الان هم که حدود ۱۰ روز می گذره هنوز نیافتاده. و ما منتظریم که بابا سعید از سفر بیاد (بابا سعید همون روز به سفر رفت)و ببینیم می تونه کاری کنه؟! چون از توان من که خارجه... اصلا دلشو ندارم که دندون .... بگذریم....  دنیای این روزای ما در رفت و امد به کلاس ها خلاصه شده و البته بازی در خانه و تایم حل تمرین و ..... ------------------------------------------------------- و دندون سروش بالاخره دیشب...
11 تير 1393

اولین دندان دائمی دخترم سروین

امروز ۲۸ خرداد ۹۳ بود که من رویش اولین دندان دائمی سروین ۶سال و ۱۶ روزه ام رو دیدم. قبل از شام وقتی داشت واسم شیرین زبونی می کرد و تمرین آوا شناسی میکرد، می گفت مامان اول اسم من و تو شبیه همه مثل خودمون که شبیه همیم... اصلا چطوره با هم دوقلو باشیم و غش غش می خندید، من ناگهان چشمم افتاد به جای خالی دندان نوزادی که موقع تولد روییده بود و در بیمارستان دراورده بودنش . دندان یک سمت چپ پایین. و جوانه ی دندان دائمی که از لثه بیرون زده رو دیدم، وکلی خوشحال شدم. این همون دندونی بود که واسش کلی نگران بودم و آدمای بی اطلاع کلی ترسونده بودنم و خدا رو شکر همه ی اون حرفا و دکتربازیا واهی بود و نظرات چند درصدی پزشکان درست، و خیالم راحت شد....  ...
29 خرداد 1393

واکسن ۶ سالگی

گلای قشنگ من دیروز صبح به همراه بابا سعید رفتیم واکسنتون و زدیم. الهی قربونتون برم که درد شو تحمل کردین و الان نزدیک ۴۸ ساعت که هنوز درد دستتون ساکت نشده و هنوز هم شاکی هستین. دیروز که به خونه اومدیم بعد از خوردن دارو و ابمیوه کارتون تماشا کردین البته در حالت درازکش و بعد هم نهار و باز دارو و کمی خواب و عصرانه و شام و .... و تب سروین همچنان ادامه داشت. و من بالاجبار و طبق روال تمام شب های ناخوش احوالی، تا ۵ صبح بیدار بودم و مراقب بودم که دمای بدن تنظیم اش بهم نخوره. و البته این فرصتی شد تا عکس های وبلاگ را اپلود کنم که حالا بماند با چه مکافاتی و تقریبا دوبار اینکار رو انجام دادم، مثل نوشتن این پست. یک بار که تب ارسال در مرور گر وجود نداشت و ...
23 خرداد 1393

تولد شش سالگی

تولد تولد تولدتون مبارک عشق های من     یک سال دیگر هم گذشت و خاطراتش برامون باقی موند، خاطرات شادی ها و موفقیتها و تلاش هامون برای رسیدن به هدف مطلوب و البته گاهی ناخوش احوالی ها و سرعت گیرها در مسیر زندگیمون. که همشون باهم شدن خاطرات ۶ سالگی سروش و سروین عزیزم. ششمین سال زندگیتون سال ورودتون به نظام رسمی آموزش کشور بود، و شکر خدا مشکل خاصی نداشتیم و تقریبا راحت رو روال افتادیم. امیدوارم ۱۲ سال دیگه ای که در آموزش پیش رو دارین ، سهل وهمراه با موفقیت باشه.   عزیزای دلم تولد امسالتون رو به دلایلی که تو پستهای قبل نوشتم در شمال گرفتیم که تجربه ی متفاوتی بود توی تولدامون. این هم کیک سرو...
19 خرداد 1393